???????????? تجسم تمام موسیقی هایم در کنارت رویایی ست بی نظیر ببین چگونه با تو تمام ملودی ها را به رقص در می آورم دست در دست من بگذار و برقص بیاور نت به نت سلول های تنم را که من در تماشای چشمانت لذت ملودی ها را خواهم چشید هوسِ با تو بودن کرده ام جای دنجی میخواهم و و چشمهایت را که یکریز بگوید مال منی مال من هوسِ عاشقی کرده ام لبهایت را میخواهم که با ناز صدایم کند و با هر جانم گفتن چند دور دورت بگردم هوسِ تو را دارم که دیوانه ام کنی با خواندن یک شعر که مستم کنی با استکانی چای که خوشبختم کنی با یک بوسه ی بی هوا فلسفه نبافم هوسِ زندگی کرده ام با تو بگو کنارت دقیقا کجاست که زندگی آنجا معنا میگیرد هوسِ کنار تو بودن دارم
????هر چه کردی به دلم باز تو را بخشیدم با زبان زخم زدی دشنه زدی خندیدم معنی تک تک رفتار تو را میفهمم ساده لوحی ست بگویم که نمی فهمیدم غرق تردید شدم باز تحمل کردم تا زمانی که به چشمان خودم هم دیدم دیدم از خشم خداوند نمی ترسیدی تو نترسیدی و من سخت از آن ترسیدم بسته بودم لب از آن درد و از آن بی مهری تو جفا کردی و من هیچ نمی پرسیدم عاقبت سرد شدم خسته شدم یخ کردم مثل خورشید غروبی که نمی تابیدم اشک های دل من از تو و عشق تو نبود بلکه از سادگی قلب خودم رنجیدم????
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|